فصل در بیان کیفیت تعلق علم حق بر معلومات است
بدان که به طوری که سابق اشاره به آن شد حق تعالی با علم بسیط ذاتی و کشف واحد ازلی جمیع موجودات بما أنها موجودات و جهات وجودیه کمالیه از جهت کمال برای ذات مقدسش معلوم و منکشف است. و این کشف در عین بساطت و وحدت تامّ تفصیلی است به طوری که ذره ای از سموات ارواح و اراضی اشباح ازلا و ابدا از حیطه علم او خارج نیست. و این علم و کشف در ازل است و عین ذات مقدس است، و معلومات به تعینات و حدودات، که برگشت به عدم و نقص کند، پس از ایجاد تحقق بالعرض پیدا کند و متعلق علم بالعرض شود، و این تعلق بالعرض پس از ایجاد است. و به این معنی اشاره فرموده است در این حدیث شریف آنجا که فرماید: فلمّا أحدث الأشیاء و کان المعلوم، وقع العلم منه علی المعلوم.
و محتمل است که این عبارت اشاره به علم فعلی که به تجلی «فیض مقدس» حاصل می شود باشد. و مقصود از «معلومات» معلومات بالذات که هویات وجودیه متعلقه به فیض مقدّس و تجلی ظهوری نوری است باشد.
پس، بر احتمال اوّل حاصل عبارت این شود: فلمّا تجلّی بفیضه المقدّس و ظهر الکون بالعرض، وقع العلم علی المعلوم. أیّ، ظهر الفیض فی مراة المستفیض بالعرض. و بنابر احتمال دوم چنین شود: فلمّا تجلّی بفیضه المقدّس و ظهر وجود الکون بالذّات، أی بلا حیثیّة تقییدیّة، وقع الفیض علی المستفیض بالذّات. و بنا بر هر دو تعبیر، این تجلی به فیض مقدس در تحت حوادث زمانیه و تغییرات نیست و ایجاد حق تعالی مبرا و مقدس است از شایبه حدوث و تغییر، بلکه تعین و تحدید، و چنانچه علم ذاتی بسیط من جمیع الجهات و محیط به تمام حیثیات است، علم فعلی، که آیه حقیقی حق و ظهور علم ذاتی و مرآت آن است، بسیط تامّ
[[page 615]]و واحد مطلق است و محیط به جمیع دایره تحقق است بدون آنکه در او تعین و تجددی و ترکیبی باشد. غایت امر آنکه آن متقوم بالذات به ذات مقدس کبریایی و نفس تعلق محض است، و از این جهت فانی در تحت کبریای حق و نفس حضور در محضر ذو الجلال است، و از این راه آن را علم حق می دانند، چنانچه نفس ایجاد نفس ناطقه حقایق عقلیه را در عالم عقل، و مثل خیالیه را در لوح خیال، علم فعلی نفس است و فانی در ذات آن.
و حکما گفته اند نسبت صفحه نفس الامر به حق، مثل نسبت صور علمیه است به نفس. و به واسطه این احاطه و سعه و بساطت و نفوذ گفته اند حق تعالی جزئیات را به علم کلی عالم است، یعنی، جزئیت و محاطیت و محدودیت در معلوم اسباب محدودیت در علم نشود، پس علم محیط و قدیم و ازلی و غیر متغیر است، و معلوم محاط و محدود و حادث و متغیر است. و غیر عارف به اسلوب کلام آنها گمان کرده که آنها علم به جزئیات را نفی کردند، و کلّیت و جزئیت را به معنای متداوله در عرف منطقیین و لغویین حمل کردند، غافل از آنکه در اصطلاح اهل معرفت به معنای دیگر است. و اهل نظر نیز گاهی از آنها تبعیت کردند. بلکه این معنا را از اهل معرفت حکما اخذ کرده اند در باب علم واجب الوجود جلّ اسمه و تعالی شأنه.
[[page 616]]