برنامۀ مبارزه برای تشکیل حکومت اسلامی

حکومتهای جائر را براندازیم

کد : 94088 | تاریخ : 10/06/1395

حکومتهای جائر را براندازیم

‏     ‏‏روابط خود را با مؤسسات دولتی آنها قطع کنیم. با آنها همکاری نکنیم. از هرگونه‏‎ ‎‏کاری که کمک به آنها محسوب می شود پرهیز کنیم. مؤسسات قضایی، مالی اقتصادی،‏‎ ‎‏فرهنگی و سیاسی جدیدی به وجود آوریم.‏

‏     برانداختن «‏طاغوت‏» ، یعنی قدرتهای سیاسی ناروایی که در سراسر وطن اسلامی‏‎ ‎‏برقرار است، وظیفه همۀ ماست. دستگاههای دولتی جائر و ضد مردم باید جای خود را به‏‎ ‎‏مؤسسات خدمات عمومی بدهد؛ و طبق قانون اسلام اداره شود؛ و بتدریج حکومت‏‎ ‎‏اسلامی مستقر گردد. خداوند متعال در قرآن اطاعت از «طاغوت» و قدرتهای ناروای‏‎ ‎‏سیاسی را نهی فرموده است؛ و مردمان را به قیام بر ضد سلاطین تشویق کرده؛ و موسی را به‏‎ ‎‏قیام علیه سلاطین واداشته است. روایات بسیاری هست که در آن مبارزه با ظلمه و کسانی‏‎ ‎‏که در دین تصرف می کنند تشویق شده است. ائمه، علیهم السلام، و پیروانشان، یعنی شیعه‏‎ ‎‏همیشه با حکومتهای جائر و قدرتهای سیاسی باطل مبارزه داشته اند. این معنی از شرح‏‎ ‎‏حال و طرز زندگانی آنان کاملاً پیداست. بسیاری اوقات گرفتار حکام ظلم و جور بوده اند،‏‎ ‎‏و در حال شدت تقیه و خوف به سر می برده اند. البته خوف از برای مذهب داشتند نه برای‏‎ ‎‏خودشان. و این مطلب در بررسی روایات همیشه مورد نظر است. حکام جور هم همیشه از‏‎ ‎‏ائمه(ع) وحشت داشتند. آنها می دانستند که اگر به ائمه (علیهم السلام) فرصت بدهند قیام‏‎ ‎‏خواهند کرد؛ و زندگی توأم با عشرت و هوسبازی را بر آنها حرام خواهند کرد. اینکه می بینید‏‎ ‎‏«هارون» حضرت موسی بن جعفر(ع) را می گیرد و چندین سال حبس می کند، یا‏‎ ‎‏«مأمون‏‎[1]‎‏» حضرت رضا(ع) را به مرو می برد و تحت الحفظ نگه می دارد و سرانجام مسموم‏‎ ‎‏می کند‏‎[2]‎‏، نه از این جهت است که سید و اولاد پیغمبرند و اینها با پیغمبر(ص) مخالفند؛‏‎ ‎
‎[[page 150]]‎‏هارون و مأمون هر دو شیعی بودند،‏‎[3]‎‏ بلکه از باب «‏الملک عقیم‎[4]‎‏» است ولو اینها می دانستند‏‎ ‎‏که اولاد علی(ع) داعیۀ خلافت داشته بر تشکیل حکومت اسلامی اصرار دارند، و خلافت و‏‎ ‎‏حکومت را وظیفۀ خود می دانند. چنانکه آن روز که به امام(ع) پیشنهاد شد حدود «‏فدک»‎[5]‎‏ را‏‎ ‎‏تعیین فرماید تا آن را به ایشان برگردانند، طبق روایت حضرت حدود کشور اسلامی را تعیین‏‎ ‎‏فرمود.‏‎[6]‎‏ یعنی تا این حدود حق ماست و ما باید بر آن حکومت داشته باشیم، و شما‏‎ ‎‏غاصبید. حکام جائر می دیدند که اگر امام موسیَِبن جعفر(ع) آزاد باشد، زندگی را بر آنها‏‎ ‎‏حرام خواهد کرد؛ و ممکن است زمینه ای فراهم شود که حضرت قیام کند و سلطنت را‏‎ ‎‏براندازد. ازاین جهت مهلت ندادند اگر مهلت داده بودند، بدون تردید حضرت قیام می کرد.‏‎ ‎‏شما در این شک نداشته باشیدکه اگر فرصتی برای موسی بن جعفر(ع) پیش می آمد، قیام‏‎ ‎‏می کرد و اساس دستگاه سلاطین غاصب را واژگون می ساخت.‏

‏     همچنین، مأمون حضرت رضا(ع) را با آنهمه تزویر و سالوس و گفتن «‏یاابن عم‏» و «‏یا‎ ‎
‎[[page 151]]‎ابن رسول الله ‏» تحت نظر نگه می دارد! که مبادا روزی قیام کند و اساس سلطنت را درهم‏‎ ‎‏بریزد. چون پسر پیغمبر(ص) است و در حق او وصیت شده، و نمی شود او را در مدینه آزاد‏‎ ‎‏گذاشت. حکام جائر سلطنت می خواستند، و همه چیز را فدای این سلطنت و امارت‏‎ ‎‏می کردند؛ نه اینکه دشمنی خصوصی با کسی داشته باشند. چنانکه اگر امام(ع)، نعوذبالله ،‏‎ ‎‏درباری می شد، کمال عزت و احترام را به او می گذاشتند، و دستش را هم می بوسیدند.‏‎ ‎‏برحسب روایت وقتی که امام(ع) بر «‏هارون‏» وارد شد، دستور داد حضرت را تا نزدیک مسند‏‎ ‎‏سواره بیاورند؛ و کمال احترام را به ایشان نمود. بعد که موقع تقسیم سهمیۀ بیت المال شد و‏‎ ‎‏نوبت به ‏بنی هاشم‎[7]‎‏ رسید، مبلغ بسیار اندکی مقرر داشت! مأمون که حاضر بود، از آن‏‎ ‎‏تجلیل و این طرز توزیع درآمد تعجب کرد. هارون به او گفت عقل تو نمی رسد. بنی هاشم‏‎ ‎‏را باید همین طور نگه داشت. اینها باید فقیر باشند؛ حبس باشند؛ تبعید باشند؛ رنجور‏‎ ‎‏باشند؛ مسموم شوند؛ کشته شوند؛ وگرنه قیام خواهند کرد، و زندگی را بر ما تلخ خواهند‏‎ ‎‏ساخت‏‎[8]‎‏.‏

‏    ائمه (ع) نه فقط خود با دستگاههای ظالم و دولتهای جائر و دربارهای فاسد مبارزه‏‎ ‎‏کرده اند، بلکه مسلمانان را به جهاد بر ضد آنها دعوت نموده اند. بیش از پنجاه روایت در‏‎ ‎‏وسائل الشیعه‏‎[9]‎‏ و مستدرک و دیگر کتب هست که از سلاطین و دستگاه ظلمه کناره گیری‏‎ ‎‏کنید‏‎[10]‎‏؛ به دهان مداح آنها خاک بریزید‏‎[11]‎‏؛ هرکس یک مداد به آنها بدهد یا آب در دواتشان‏‎ ‎
‎[[page 152]]‎‏بریزد، چنین و چنان می شود‏‎[12]‎‏. خلاصه دستور داده اند که باآنها به هیچ وجه همکاری نشود‏‎ ‎‏و قطع رابطه بشود. از طرف دیگر، آنهمه روایت که در مدح و فضیلت عالم و فقیه عادل‏‎ ‎‏وارد شده، و برتری آنها را بر سایر افراد مردم گوشزد کرده اند. اینها همه طرحی را تشکیل‏‎ ‎‏می دهند که اسلام برای تشکیل حکومت اسلامی ریخته. برای اینکه ملت را از دستگاه‏‎ ‎‏ستمکاران منصرف و روگردان سازد و خانۀ ظلم را ویران کند؛ و درب خانۀ فقها را به روی‏‎ ‎‏مردم بگشاید ـ فقهایی که عادل و پارسا و مجاهد هستند ـ و در راه اجرای احکام و برقراری‏‎ ‎‏نظام اجتماعی اسلام می کوشند.‏

‏     مسلمانان هنگامی می توانند در امنیت و آسایش به سر برده، ایمان و اخلاق فاضلۀ‏‎ ‎‏خود را حفظ کنند که در پناه حکومت عدل و قانون قرار گیرند ـ حکومتی که اسلام نظام و‏‎ ‎‏طرز اداره و قوانینش را طراحی کرده است ـ اکنون وظیفۀ ماست که طرح حکومتی اسلام را‏‎ ‎‏به اجرا درآوریم و پیاده کنیم.امیدوارم که معرفی طرز حکومت و اصول سیاسی و اجتماعی‏‎ ‎‏اسلام به گروههای عظیم بشر موجی در افکار به وجود آورد، و قدرتی که از نهضت مردم‏‎ ‎‏پدید می آید عامل استقرار نظام اسلام  شود.‏

‏     بارالها، دست ستمگران را از بلاد مسلمین کوتاه کن. خیانتکاران به اسلام و ممالک‏‎ ‎‏اسلامی را ریشه کن فرما. سران دولتهای اسلام را از این خواب گران بیدار کن تا در مصالح‏‎ ‎‏ملتها کوشش کنند، و از تفرقه ها و سودجوییهای شخصی دست بردارند. نسل جوان و‏‎ ‎‏دانشجویان دینی و دانشگاهی را توفیق عنایت فرما تا در راه اهداف مقدسۀ اسلام‏‎ ‎‏به پاخیزند، و با صف واحد در راه خلاص از چنگال استعمار و عمال خبیث آن و دفاع از‏‎ ‎‏کشورهای اسلامی اشتراک مساعی کنند. فقها و دانشمندان را موفق کن که در هدایت و‏‎ ‎‏روشن کردن افکار جامعه کوشا باشند؛ و اهداف مقدسۀ اسلام را به مسلمین خصوصاً به‏‎ ‎‏نسل جوان برسانند؛ و در برقراری حکومت اسلامی مجاهدت کنند. ‏إِنک ولی التوفیق. ولا‎ ‎حول ولا قوة إِلا بالله العلی العظیم.

‏ ‏

‎[[page 153]]‎

  • )) عبدالله مأمون (170ـ 218ه .ق.) فرزند هارون الرشید و هفتمین خلیفۀ عباسی.
  • )) الارشاد؛ ص 290ـ295 ـ تاریخ یعقوبی؛ ج2، ص146 و149 ـ مروج الذهب؛ ج3، ص440ـ441.
  • )) اشارۀ امام به اقرار آنها به حقانیت ائمه(ع) است. چنانکه مأمون خلیفۀ عباسی خود را شیعه می شمرد و تشیع خود را از پدرش هارون می دانست. وی گفته ا ست که چون از پدرش، هارون، درباره امام کاظم پرسید، هارون به او گفت: «من پیشوای ظاهری مردمم و با زور و غلبه بر ایشان تسلط یافتم و موسی بن جعفر امام بر حق است به خدا سوگند پسرم اگر تو هم در امر حکومت با من بستیزی، چشمهایت را از کاسه بیرون خواهم آورد؛ بدان که حکومت بی زاد و ولد است». بحارالانوار ؛ ج 48، ص129ـ133.
  • )) مقصود هارون از اینکه گفت:«حکومت بی زاد و ولد است» آن بود که چون مخاصمه بر سر قدرت و حکومت درگیرد، خویشاوندیها فراموش می گردد و هیچ پدری آن را حتی بر فرزند خود نیز روا نخواهد داشت و از او سلب خواهد کرد چنانکه گویی اصلاً عقیم بوده و فرزندی نداشته است. مقصود امام از «المُلکُ عقیمٌ» اشاره به همین معناست.
  • )) «فدک» قریۀ آبادی بوده است واقع در یک منزلیِ خیبر که پس از جنگ خیبر ساکنان آن با پیغمبر(ص) پیمان صلح بستند و فدک از آن پیغمبر(ص) گردید، و پیامبر به دستور خداوند آن را به دخترش فاطمه(س) بخشید. سیرۀَِابن هشام؛ ج 3 و 4، ص 353 ـ تاریخ طبری؛ ج 3، ص 20 ـ شرح نهج البلاغه؛ ابن ابی الحدید،؛ ج4، صَِ823 ـ874 ـ الفدک فی التاریخ؛  شهید سیدمحمد باقر صدر.
  • )) دربارۀ مهدی، خلیفه عباسی، نوشته اند که وی تصمیم گرفت حقوق و اموال به ناحق رفته را به صاحبانش بازگرداند. این خبر به امام موسی بن جعفر ـ علیه السلام ـ رسید، امام به او فرمود: چرا حق ما را باز نمی گردانی. مهدی گفت: حق شما چیست؟ فرمود: فدک حق ماست و سپس وسعت آن را کوه احد، عریش مصر، دومة الجندل و سیف البحر، تعیین فرمود. چون مهدی متعجبانه پرسید:  آیا تمام اینهاست؟ امام فرمود: آری، همۀ اینهاست. بحارالانوار؛ ج48، ص7ـ156، «تاریخ امام موسی بن جعفر(ع)»، «باب 40»، حدیث 29 ـ ابن شهر آشوب از کتاب «اخبار الخلفاء» این برخورد را با هارون نقل می کند و حدود آن را سرزمینهای عدن، سمرقند، افریقا، سیف البحر(نزدیک ارمنستان) می شمرد ـ . مناقب آل أبیطالب؛ ج4، ص346.
  • )) «بنی هاشم» نام طایفه ای بزرگ و اصیل از قریش، فرزندان عمرو بن عبد مناف ملقب به «هاشم» که پدر «عبدالمطلب» جد پیامبر (ص) بود.
  • )) عیون اخبار الرضا(ع)؛ ج1، ص88ـ91 ـ بحارالانوار؛ ج48، ص129، «باب مناظراته(ع) مع خلفاء الجور».
  • )) تفصیل وسائل الشیعة الی تحصیل مسائل الشریعة که اختصاراً وسائل نامیده می شود، تألیف علامه محدث حرّ عاملی است. این کتاب جامعترین تصنیف در احادیث احکام و دارای بهترین ترتیب و تبویب در این زمینه است. احادیث این کتاب بر طبق دیگر کتب فقهی ترتیب یافته و در آخر فوایدی از علم رجال به آن ضمیمه گشته است.
  • )) وسائل الشیعه؛ ج12، ص127ـ 139، «کتاب التجارة» ، «در ابواب مایکتسب به»، بابهای 42 و 45 ـ مستدرک الوسائل؛ ج13، «ابواب ما یکتسب به» ، بابهای 35ـ 38.
  • )) عن الصادق جعفر بن محمد عن ابیه عن آبائه عن رسول الله فی حدیث «المناهی» انه نهی عن المدح و قال: اُحْثُوا فی وجوهِ المدّاحین التّرابَ. وسائل الشیعه؛ ج12،ص132، «کتاب التجارة»، «ابواب ما یکتسب به» باب 42، حدیث 1ـ من لایحضره الفقیه؛ ج4، ص5، «باب ذکر جمل من مناهی النبی»، حدیث1.
  • )) در عقاب الاعمال از امام صادق نقل کرده که از جدش رسول خدا روایت فرمود: إذا کانَ یومُ القیامةِ نادی منادٍ:...اَیْنَ أَعْوان الظلمَةِ وَ منْ لاقَ لهم دواةً أوَ رَبَطَ کَیْساً أوَمدَّلهُم مُدَّةَ قَلَمٍ، فَاْحْشُرُوهُمْ مَعَهُمْ(...کجایند یاران ستمگران! و آنان که در مرکّبشان، لیقه نهادند و یا کیسۀ زر برای ایشان بستند یا برای آنان قلمی به دوات آغشتند،  پس اینک با همان یاران ستمگران محشورشان کنید). وسائل الشیعه؛ ج12، ص130، «کتاب التجارة»، «ابواب ما یکتسب به»، باب42.

انتهای پیام /*