فصل اول : قلب ایران در قلب اروپا (امام در پاریس)

انتقال به نوفل لوشاتو

کد : 94130 | تاریخ : 16/08/1395

‏وقتی‌ که‌ امام‌ تصمیم‌ گرفتند به‌ فرانسه‌ بیایند نکته‌ای‌ را به‌ دکتر یزدی گفته‌ بودند که‌ ‏‎ ‎‏ایشان‌ هم‌ به‌ افراد دیگر بگویند وآن‌ این‌ که‌ آن‌ها ایشان را درگیر اختلافات‌ درون ‏‎ ‎‏گروهی خودشان‌ نکنند. ضمناً خواسته‌ بودند که وقتی‌ وارد پاریس‌ شدند منزل‌ مستقلی‌ ‏‎ ‎‏برایشان‌ تهیه‌ شود. آقای دکتر یزدی‌ این‌ موضوع‌ را قبل‌ از ورود امام‌ به‌ پاریس با آقای ‏‎ ‎‏دکتر حبیبی‌ در میان‌ گذاشته‌ بود اما دکتر حبیبی‌ موفق‌ نشده‌ بود که‌ در مدت‌ کوتاهی در ‏‎ ‎‏طول‌ آن‌ شب‌ منزلی‌ مستقل‌ تهیه‌ کند، لذا وقتی‌ امام وارد پاریس شدند، با صحبتی‌ که‌ ‏‎ ‎‏آقای‌ بنی‌صدر کرده‌ بود، امام‌ در منزل‌ آقای غضنفرپور مستقر شدند که‌ در طبقه‌ چهارم‌ ‏‎ ‎‏یک‌ آپارتمان در محله‌ کشان واقع‌ شده‌ بود. این‌ منزل‌ علاوه‌ بر اینکه‌ کوچک و نامناسب ‏‎ ‎
‎[[page 34]]‎‏بود و رفت و آمدهای مهمانان‌ امام‌ موجب نارضایتی همسایگان می‌شد، به طور کلی ‏‎ ‎‏مطابق میل‌ و نظر اولیه‌ امام‌ نبود. بنابراین امام‌ و همراهان‌ به دنبال محل مناسبی بودند تا ‏‎ ‎‏اینکه‌ آقای‌ دکتر عسگری پیشنهاد کرد امام‌ در ویلای ایشان‌ در نوفل‌لوشاتو در حومه ‏‎ ‎‏پاریس اسکان‌ یابند، احمد آقا هم‌ رفت‌ و آن‌ محل را دید. روز بعد با اتومبیل آقای ‏‎ ‎‏محمد کیارشی ـ از دوستان ما در اتحادیه انجمنهای اسلامی دانشجویان‌ اروپا ـ که‌ یک‌ ‏‎ ‎‏فورد دو درب و ضمناً قراضه‌ هم‌ بود امام‌ را به‌ نوفل‌لوشاتو منتقل‌ کردیم. یادم‌ می‌آید ‏‎ ‎‏آدم اگر می‌خواست‌ برود عقب‌ این‌ ماشین‌ بنشیند واقعاً باید چند تا تاب می‌خورد. امام‌ ‏‎ ‎‏و سید احمد آقا عقب‌ نشستند و من‌ و آقای کیارشی جلو بودیم‌ و صندلی‌ جلو هم‌ لق‌ ‏‎ ‎‏می‌خورد. به‌ کیارشی‌ گفتم تکلیف ما را روشن‌ کن. آدم‌ این جلو که می‌نشیند باید ‏‎ ‎‏بخوابد یا بنشیند؟!‏

‏حال‌ که‌ اسم‌ آقای‌ کیارشی‌ را آوردم‌ این‌ نکته‌ را ذکر کنم‌ که‌ ایشان هفت ـ هشت روزی‌ ‏‎ ‎‏وظیفه‌ پذیرایی‌ از امام‌ و تهیه‌ صبحانه‌ و ناهار و شام را برعهده‌ داشت‌ و پس‌ از آمدن‌ ‏‎ ‎‏مرحوم‌ آقای‌ اشراقی‌ روابط‌ گرم و صمیمانه‌ای‌ با ایشان‌ پیدا کرده‌ بود. هنگامی که‌ امام‌ ‏‎ ‎‏برای‌ نماز شب بیدار می‌شدند ایشان‌ هم‌ بیدار می‌شد که‌ چنانچه لازم‌ بود خدمتی انجام‌ ‏‎ ‎‏دهد، ولی امام‌ از این کار ناراحت می‌شد به‌ لحاظ‌ اینکه نمی‌خواست‌ مزاحم کسی‌ باشد. ‏‎ ‎‏آقای‌ کیارشی‌ زودتر بیدار می‌شد و با آقای اشراقی در باغ‌ مشغول‌ قدم‌ زدن می‌شدند که‌ ‏‎ ‎‏امام‌ احساس نکند به‌ خاطر او این‌ کار را انجام‌ می‌دهند.‏

‎[[page 35]]‎

انتهای پیام /*