با رشد مبارزات مردم و شدت وخامت اوضاع برای شاه و نظام، کاخ سفید مجدداً از هایزر میخواهد به ایران بازگردد.
«...در یکی از روزهای آخر دسامبر 1978 (آذر ماه 57)، وقتی که در ستاد خود در اشتوتگارت بودم، تلفنهای متعددی از مشاورت نظامی رئیس ستاد مشترک خودمان دریافت کردم... او با من درباره اعزام یک نظامی ارشد از امریکا برای کار با سران ارتش ایران مشورت کرد. وقتی پرسیدم منظور او از نظامی ارشد چیست؟ پاسخ داد: که ژنرال چهارستاره را ترجیح میدهند. اما میتوان ژنرال سه ستاره نیز اعزام نمود. گفت که این
[[page 158]]فرد باید شاه و فرماندهان و مشاوران ارشد نظامی او را شخصاً بشناسد و آشنائی خوبی با برنامههای امریکا در آن کشور داشته باشد...» (ص42).
بالاخره در 14 دی ماه 57 ارشد نظامی بطور محرمانه وارد ایران شده و بلافاصله با رهبران نظامی ایران که از دوستان قدیمی او بودند، تماس برقرار میکند.
هایزر در خاطرات خود مکرر به این مطلب اشاره میکند که رهبران نظامی ایران، هر کدام جداگانه با شاه مرتبط بوده و به کار ستادی و دسته جمعی عادت نکرده بودند. علاوه بر آن شاه نیز تنها از همین طریق توانسته بود، فرماندهی مطلق خود را اعمال کند. آن چه در روزهای آغازین ماموریت خود در تهران توجه او را به شدت جلب کرده بود، اظهارات تک تک فرماندهان بود که در صورت رفتن شاه از ایران، خود را ملزم میدیدند، همراه او از کشور خارج شوند! لذا باید آنها را برای ماندن و دفاع از وطن قانع میکرد. وی میگوید: « افسران ایرانی در پنج مساله با هم اتفاق نظر داشتند:
1ـ از رفتن شاه باید جلوگیری شود.
2ـ اگر شاه برود همه آنها علاقه دارند، با او بروند.
3ـ امریکا باید روی آیتالله خمینی فشار بیاورد، شاید به ایران بازنگردد.
4ـ امریکا باید با بیبیسی کاری انجام دهد تا دست از انتشار اخبار مربوط به امام بردارد.
5ـ نا آرامیهای کنونی ایران نتیجه توطئه کمونیستها است...» (ص99)
[[page 159]]