مجله خردسال 24 صفحه 17

کد : 95080 | تاریخ : 15/12/1381

جوجه اردک­ها اردک خانم خانم غاز باغچه­ی خانم غازه جوجه­ها خانم مرغی یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. یک روز ، ناراحت و عصبانی به در خانه­ی رفت وگفت: « ، بیا و ببین این چه بلایی به سر باغچه­ی من آورده­اند.» از آن جا می­گذشت، جلوتـر رفت و گفت: «چی شده ؟» همین که چشمش به افتاد گفت: «دیروز بـاغچه را خـراب کردند، امـروز هم ها.» و به هم نگاه کردند. گفت: « شما ناراحت نباشید. من خودم می­آیم و دوباره باغچه را درست می­کنم.»

[[page 17]]

انتهای پیام /*