مجله خردسال 28 صفحه 4

کد : 95134 | تاریخ : 21/01/1382

سایه­ای که آه می­کشید محمدرضا شمس یکی بود یکی نبود، زیر یک درخت سیب... - اونم چه درخت سیبی! بزرگ، بزرگ. پر از شاخ و برگ. با یک عالمه سیب سرخ و آبدار. دار، دار خبر دار دستمال آبی بردار سیب و گلابی بردار. نزدیک یک چشمه­ی آب... - اونم چه چشمه­ی آبی! صاف صاف. خنک خنک. پر از ماهی­های سرخ و سفید. با یک عالمه فرفره آبی که رویش می­چرخیدند و چرخ چرخ عباسی بازی می­کردند. چرخ چرخ عباسی خدا منو نندازی - یک سایه بود. سایه از صبح تا شب زیر درخت می­نشست و با غصه به چشمه نگاه می­کرد و آه می­کشید. - آه!! تکان هم نمی­خورد. چشمه هم، قل و قل برای خودش آواز می­خواند:

[[page 4]]

انتهای پیام /*