مجله خردسال 28 صفحه 17

کد : 95148 | تاریخ : 21/01/1382

باد ستاره پرنده وقتی که ماه خوابید ابر ماه مرجان کشاورزی آزاد یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود. شب بود. توی آسمـان بود. هم بود. نه یکی، نه دوتـا، هزار هزار تـا، اما فقط یک نزدیک بود. همین طور که می­درخشید به نگــاه کرد. مثـل همیـشه نبود. خمیازه می­کشید. بی­حوصله و خواب آلود بود. گفت: « قشنگ! خوابت می­آید؟» گفت: «خیلی خسته­ام. دلم می­خواهد بخوابم.» گفت: «من ساکت و آرام می­مانم تا تو بخوابی.» با این که سکوت کرده بود، اما هر کاری کرد، خوابش نبرد. آرام از کنار آن­ها گذشت.

[[page 17]]

انتهای پیام /*