پروانه کمی فکر کرد و گفت: «راست میگویی. ساقهی گل را ول نکن تا من فیل را بیدار کنم.» پروانه، هر چه فیـل را صدا زد، بیفایده بود. فیـل خواب خواب بود. پـروانه نزدیک گـوش فیل رفت و فریاد زد. اما بـاز هم فیـل صدای او را نشنید.کفشدوزک با صدای بلند گفت: «خسته شدم. الان باد، نه توفان! نه، نفس فیل، مرا با خود میبرد!»
[[page 5]]
انتهای پیام /*