مجله خردسال 32 صفحه 19

کد : 95234 | تاریخ : 18/02/1382

هم یک نرم به او داد و گفت: «این نرم را هم من برای تو آورده­ام.» بعد جلو آمد و یک به داد وگفت: «این پر از قصه­های قشنگ است. این هم هدیه­ی من به تو دوست خوبم! شب­ها قبل از خواب بخوان!» گفت: «سرت را روی نرم بگذار!» گفت: «و رنگارنگی را که مادرم درست کرده رویت بکش! آن وقت تا صبح راحت راحت بخواب!» و و و خندیدند. راسـتی راستـی که از فـردای آن روز شب­ها را راحت خوابید و روز­ها شاد و سرحال بود.

[[page 19]]

انتهای پیام /*