4) توی راه به کرگدن رسید. کرگدن خندید و گفت: «سلام! آقا فیل دندان شکسته.»
5) فیل غصهدار و ناراحت از آن جا رفت.
6) نزدیک غروب یک دسته پرندهی سفید از راه رسیدند و هیچ کدام به او نخندیدند.
7) صبح آقا فیله خیلی خوشحال بود.
چون یک دوست خوب پیدا کرده بود. پرندهی سفیدی که او را با همان دندان شکسته دوست داشت!
[[page 21]]
انتهای پیام /*