ماه و ماهی
محمد حسن حسینی
من به روی کاغذ میکنم نقاشی
میکشم یک ماهی توی حوض کاشی
ماهی من تنهاست
خانهاش بینور است اشک میریزد اشک ماه از او دور است
تکه ابری آمد
ماه او را دزدید
ماهی من این را
با دو چشم خود دید
من به او میگویم صبر کن ماهی! صبر پاک کن را آرام
میکشم بر آن ابر
میشود پیدا ماه باز در نقاشی عکس او میافتد توی حوض کاشی
باز در حوضم هست ماه و ماهی با هم
هر دوتاشان خوبند هر دو را میخواهم
[[page 10]]
انتهای پیام /*