مجله خردسال 35 صفحه 24

کد : 95323 | تاریخ : 08/03/1382

قصه­های پنج انگشت توی یک جنگل، چند تا پرنده به هم رسیدند... اولی گفت: «کلاغم و قارقار می­کنم. همه رو خبردار می­کنم.» دومی گفت: «پر و پر و پر، کبوترم این جا و آن جا می­پرم.» سومی گفت: «چه و چه و چه باز می­خونم بلبلم، آواز می­خونم.» چهارمی گفت: «نوکم را به هر جا می­کوبم بنده جناب دارکوبم.» آخری گفت: «من چی باشم، کیم چیم؟ آها فهمیدم، شکارچیم. تق تق تق، بنگ بنگ بنگ تور دارم و دام و تفنگ فرار کنید دارم می­آم همه­تون را هم با هم می­خوام!» دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید.

[[page 24]]

انتهای پیام /*