مجله خردسال 36 صفحه 18

کد : 95345 | تاریخ : 15/03/1382

........ از راه رسید تا میوه های .......... و ..... را بچیند. او میوه ها را چید و توی سبد ریخت. ........ و ..... و ..... هم قاطی میوه ها رفتند توی سبد. ................... را از لابه لای میوه ها برداشت و گفت:« تو چرا ترسیدی و سبز ماندی؟» ......... خیلی ترسیده بود. به .......... نگاه می کرد و چیزی نمی گفت. .........، .......... را کنار گذاشت و گفت:« میوه ی کال و نرسیده را هیچ کس دوست ندارد.» بعد سبد را برداشت که برود. .......... و ... از سبد بیرون پریدند و رفتند پیش ........ .

[[page 18]]

انتهای پیام /*