مجله خردسال 36 صفحه 24

کد : 95351 | تاریخ : 15/03/1382

قصه های پنج انگشت مصطفی رحماندوست یک و دو و سه، چهار و پنج همگی بریم دنبال گنج. اولی گفت:« من کوچکم، بیل می آرم.» دومی گفت:« من براتون کلنگ و زنبیل می آرم.» سومی گفت:« من درازم، نگهبانم، پلیسم.» چهارمی گفت:« نقشه ی گنج با منه، من رئیسم.» آخری گفت:« شما زمینو چال بکنید نقشه رو دنبال بکنید گنج که در آمد می پرم همه رو می دزدم می برم!» دست کودک را در دست بگیرید و در حال بازی با انگشتان او این شعر را بخوانید.

[[page 24]]

انتهای پیام /*