مجله خردسال 42 صفحه 20

کد : 95470 | تاریخ : 26/04/1382

قصه­های جنگل 1) یک روز وقتی که قهوه­ای مشغول چیدن میوه بود صدایی شنید. 3) قهوه­ای دوید و فورا یکی از تخمها را برداشت تا با خودش ببرد. 2) این صدای میمون سیاه بود که به دوستانش می­گفت: «نگاه کنید! شترمرغ رفته وتخمها رابرای ما گذاشته!»

[[page 20]]

انتهای پیام /*