مجله خردسال 45 صفحه 21

کد : 95555 | تاریخ : 16/05/1382

5) اما حنایی که توی رودخانه نبود! او درست وسط یک باغ پر از گل به خواب رفته بود. 6) نزدیک غروب مادر حنایی او را پیدا کرد و آنها همراه بقیه­ی گاوها به مزرعه برگشتند. 7) مادر با چشمان مهربانش به حنایی نگاه کرد و او را بوسید. حنایی بوی گل می­داد! او به مادرش قول داد که هیچ­وقت بی­اجازه جایی نرود!

[[page 21]]

انتهای پیام /*