حاج احمد آقا در واقع عصای دست امام بود. امام هم در بعضی امور با او مشورت میکردند.
البته حاج احمد آقا نیز به واقع فردی شایسته و امین بودند و وظیفه خود را خیلی عالی و خوب انجام میدادند.
به یاد دارم که روزی آقای موسوی اردبیلی زنگ زدند و مسالهای
[[page 89]]راجع به قضا میخواستند از امام بپرسند. موقع نماز ظهر و عصر بود، پشت در اتاق امام زنگی گذاشته بودیم که با آن اجازه ورود میگرفتیم. اگر اجازه میدادند میگفتند: «بسمالله»
آن روز من سوال آقای موسوی اردبیلی را به خدمت ایشان دادم. فرمودند: احمد کجاست؟ گفتم فلان جاست.
گفتند: بگویید بیایند. امام بعد از صحبت با حاج احمد آقا، جواب را به واسطه ایشان به آقای موسوی اردبیلی دادند.
روزی دیگر آقای بشارتی تلفن کردند و در رابطه با سیاست خارجی سوالی داشتند. مورد سوال گویا پیرامون مساله قطع رابطه با انگلستان پس از صدور حکم قتل سلمان رشدی بود. آقای بشارتی گفت: آقای خامنهای و آقای هاشمی رفسنجانی هم موافق هستند. میخواهم نظر امام را هم بدانم.
موضوع سوال را به عرض امام رساندم. امام فرمودند: احمد کجاست؟ گفتیم آقاجان، احمد به قم رفتهاند، چند دقیقهای صبر کردند، بعد فرمودند: بگویید نظرمن، همان نظر آقایان خامنهای و هاشمی است، انجام بدهید.
[[page 90]]