فصل چهارم : خاطرات رضا فراهانی

ورود به جریان مبارزه

کد : 95744 | تاریخ : 16/08/1395

‏در سال 1356 رفقا‏‎ ‎‏ما‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏داخل جریان مبارزه کشاندند. هنگام آمدن امام ‏‎ ‎‏از پاریس به اتفاق عده ای از بزرگان و رجال قم به تهران و به منزل یکی ‏‎ ‎‏از پیشکسوت ها‏‎ ‎‏آمدیم. بعضی از آن بزرگان از رفقای حاج مهدی عراقی ‏‎ ‎‏بودند که اسلحه هم داشتند. آن شب آقا‏‎ ‎‏نیامدند و ماشب رادر تهران ‏‎ ‎‏ماندیم و فردای آن روز به قم بازگشتیم.‏

‏روز دیگری که قرار شد حضرت امام تشریف بیاورند شب به تهران ‏‎ ‎‏آمدیم و در منزل آقای تهرانی یا‏‎ ‎‏آشتیانی نامی مستقر شدیم؛ حدود پنجاه ‏‎ ‎‏شصت نفر بودیم که همه هم مسلح بودیم. من هم به همراه دوستم آقای ‏‎ ‎‏ابوالقاسم شیخ‏‏ ‏‏نژاد ‏‏هر کدامیک کلت تهیه کردیم. در آن جمع حاج حسن‏‎ ‎‏خلیلیان (فرماندار سابق قم)، ‏‏آقایی به نام کرمی (که رئیس دادگاه قم شد ‏‎ ‎‏و‏‎ ‎‏وارد قضیه آقای شریعتمدار شد که حذفش کردند) و تعدادی از ‏‎ ‎‏چریک ها‏‎ ‎‏بودند. در آن خانه شیوه تیراندازی و پرتاب نارنجک را‏‎ ‎‏یاد ‏‎ ‎‏می دادند. بنا‏‎ ‎‏بود فردای آن روز‏‎ ‎‏حضرت امام وارد فرودگاه تهران شوند. ‏‎ ‎‏آن شب را‏‎ ‎‏ما‏‎ ‎‏نخوابیدیم و تا‏‎ ‎‏صبح بیدار ‏‏بودیم. نزدیکی  های اذان صبح ‏‎ ‎‏نماز را‏‎ ‎‏خواندند ‏‏و مهیا‏‎ ‎‏شدند که به فرودگاه بروند. آن آقا‏‎ ‎‏برای برخی از ‏‎ ‎‏بچه ها‏‎ ‎‏عمامه تهیه کرده بود و آنها‏‎ ‎‏عمامه می گذاشتند و او عبا‏‎ ‎‏بر دوششان ‏‎ ‎‏می انداخت و چهار نفر چهار نفر همراهشان می کرد و یک اسلحه ژـ3 ‏‎ ‎‏می داد و یک کلت و یک دشنه به آنها می داد. برای عده ای هم شنل ‏‎ ‎‏می داد بپوشند چون خارجی ها‏‎ ‎‏شنل می بندند و چون اسلحه ژـ3 بزرگ ‏‎ ‎‏بود و برای اینکه پیدا‏‎ ‎‏نباشد بند شنل را‏‎ ‎‏گره می زد. خلاصه افراد چهار ‏‎ ‎
‎[[page 105]]‎‏نفر چهار نفر به صورت مسلح باپنج شش ماشین به طرف فرودگاه ‏‎ ‎‏حرکت کردند. خدارحمت کند، آقای برقعی بود که شهید شد. خیلی از ‏‎ ‎‏رفقای آن موقع شهید شدند. ما‏‎ ‎‏آخرین نفرات بودیم که آماده حرکت ‏‎ ‎‏شده بودیم، اما‏‎ ‎‏ماشین نبود. خانه ای هم که در آن بودیم یک خانه تیمی ‏‎ ‎‏بود. تصمیم گرفتیم به بهشت زهرابرویم. در بین راه وقتی فهمیدیم که ‏‎ ‎‏آقاراباهلی‏‏ ‏‏کوپتر حرکت دادند و آوردند، مابه مدرسه رفاه و علوی در ‏‎ ‎‏خیابان ایران برگشتیم و مدتی همانجا‏‎ ‎‏ماندیم تا‏‎ ‎‏اینکه اعلام کردند که هر ‏‎ ‎‏کسی به شهرستان خودش برود.‏

‎[[page 106]]‎

انتهای پیام /*