فصل چهارم : خاطرات رضا فراهانی

تولد علی آقا

کد : 95766 | تاریخ : 16/08/1395

‏شبی ساعت حدود 11 بود که حاج احمد آقا‏‎ ‎‏آمدند و گفتند: رضا‏‎ ‎‏ماشین ‏‎ ‎‏رابیاور بالا. ماشین را‏‎ ‎‏بردم، فرمودند: خانم الان می آید و با‏‎ ‎‏ایشان باید ‏‎ ‎
‎[[page 128]]‎‏بیرون بروید. در همین حین یکی از برادران محافظ آمد. موضوع را‏‎ ‎‏از او ‏‎ ‎‏پرسیدم و متوجه شدم که فاطی خانم درد زایمان دارد. من نگاه کردم ‏‎ ‎‏دیدم که محافظی که همراهمان می آید مجرد است و چون مجرد است ‏‎ ‎‏قضایا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏نمی داند‏‎ ‎‏و زن باردار احتمالا سر و صدایی در داخل ماشین‏‎ ‎‏داشته ‏‎ ‎‏باشد لذا‏‎ ‎‏گفتم: برادر شما‏‎ ‎‏نیاز نیست بیایید. گفت: مس‏‏و‏‏ول من گفته بروم ‏‎ ‎‏و من به حرف شما‏‎ ‎‏گوش نمی کنم. در همین حین حاج احمد آقا‏‎ ‎‏گفتند: ‏‎ ‎‏چی شده است؟ گفتم: من ایشان را‏‎ ‎‏نمی خواهم ببرم. حاج احمد آقا‏‎ ‎‏هم ‏‎ ‎‏رو به آن محافظ کردند و گفتند: شما‏‎ ‎‏نیازی نیست بروید. محافظ رفت. ‏‎ ‎‏من گفتم: ‏‏می خواهم آقای بهاءالدینی را‏‎ ‎‏ببرم. زنگ زد و یکی از‏‎ ‎‏دخترهای ‏‎ ‎‏امام ـ همسر آقای اعرابی ـ با‏‎ ‎‏آقای بهاءالدینی آمدند و به همراه فاطی ‏‎ ‎‏خانم چهار نفری به بیمارستان رفتیم. بیمارستان در زیر پل کریم خان ‏‏در ‏‎ ‎‏خیابان سنایی قرار داشت. حدود ساعت دوازده و ‏‏نیم به آنجا‏‎ ‎‏رسیدیم و‏‎ ‎‏نشستیم. درست سر اذان صبح علی آقا‏‎ ‎‏به دنیا‏‎ ‎‏آمد و خانم اعرابی بیرون ‏‎ ‎‏آمدند و به ما‏‎ ‎‏مژده دادند که بچه به دنیا‏‎ ‎‏آمده و پسر است. خوشحال ‏‎ ‎‏شدیم و به ‏‏حاج احمد آقا‏‎ ‎‏خبر دادیم و چند ‏‏روز آنجا‏‎ ‎‏بودیم،سپس فاطی ‏‎ ‎‏خانم را‏‎ ‎‏به خانه آوردیم. فاطی خانم اولین کاری که کردند خدمت امام ‏‎ ‎‏رسیدند. آقا‏‎ ‎‏خیلی شیفته و مشتاق بودند که این کودک را‏‎ ‎‏ببینند. ننه منیر ‏‎ ‎‏التماس می کرد که بدهید بچه را‏‎ ‎‏من پیش آقا‏‎ ‎‏ببرم. وقتی اصرار ایشان را‏‎ ‎‏دیدم گفتم شما‏‎ ‎‏ببرید. ایشان بچه را‏‎ ‎‏برد. من صحنه را‏‎ ‎‏تماشا‏‎ ‎‏می کردم آقا‏‎ ‎‏خوشحال و خندان علی را‏‎ ‎‏بغل گرفتند و بوسیدند و رو به فاطی خانم ‏‎ ‎‏جمله ای را‏‎ ‎‏فرمودند که جزو اسرار است و بنده نمی توانم بگویم. سپس ‏‎ ‎‏اذان و اقامه را‏‎ ‎‏به گوش نوزاد خواندند. پیش از آن احمد آقا‏‎ ‎‏اسمش را‏‎ ‎
‎[[page 129]]‎‏جعفر گذاشته بود. آقا آنجا‏‎ ‎‏اسم نوزاد را‏‎ ‎‏پرسیدند. حاج احمد آقا‏‎ ‎‏گفتند ‏‎ ‎‏جعفر. بعد ها‏‎ ‎‏آقاگفتند که اسمش علی باشد بهتر است و اسم آن نوزاد ‏‎ ‎‏«علی» شد.‏

[[page 130]]

انتهای پیام /*