مجله خردسال 50 صفحه 20

کد : 95771 | تاریخ : 20/06/1382

. قصه­های جنگل . 2) و خواهر کوچکترش داشت شیر می­خورد. 1 )یک روز وقتی که قهوه­ای روی علف­ها دراز کشیده بود و به خورشید نگاه می­کرد. .. 3) مادر او را صدا کرد و گفت: «قهوه­ای! بیا تا برای ماهیگیری به دریا چه­ برویم.» 4) وقتی که آن­ها به دریاچه رسیدند، مادر، مشغول، صحبت با یکی از دوستانش شد.

[[page 20]]

انتهای پیام /*