فصل چهارم : خاطرات رضا فراهانی

حضرت امام و موضوع طی الارض

کد : 95784 | تاریخ : 16/08/1395

‏حضرت امام پس از ورود به ایران و اقامت در مدرسه علوی و رفاه ـ ‏‎ ‎
‎[[page 154]]‎‏واقع در خیابان ایران ـ یکبار به منزل آقای بروجردی که در پاسداران بود ‏‎ ‎‏آمدند ولی پس از آن مدتی در قم اقامت کردند و سپس به تهران آمدند ‏‎ ‎‏و به بیمارستان قلب رفتند و از آنجا‏‎ ‎‏به دربند و سپس به جماران آمدند و ‏‎ ‎‏در طول چند سال اقامت در جماران از منزلی که داشتند خارج نشدند ‏‎ ‎‏یعنی در واقع از جماران به هیچ جا‏‎ ‎‏نرفتند.‏

‏گاهی وقت ها‏‎ ‎‏خیلی ها‏‎ ‎‏می گفتند که ما‏‎ ‎‏دیدیم آقا‏‎ ‎‏رفت فلان جا، در ‏‎ ‎‏صورتی که ایشان واقعا‏‎ ‎‏جایی تشریف نمی بردند حالا‏‎ ‎‏با‏‎ ‎‏ماشین یا‏‎ ‎‏به طور ‏‎ ‎‏مخفیانه، اصلا‏‎ ‎‏هیچ جا‏‎ ‎‏نمی رفتند ولی خوب موضوع طی الارض، مقامی ‏‎ ‎‏است که مربوط به بزرگان و عرفا‏‎ ‎‏است، آن وادی را‏‎ ‎‏خودشان داشتند که ‏‎ ‎‏آن هم ظاهر امر من لیاقتش را‏‎ ‎‏نداشتم ولی آنهایی که پاک تر از من بودند و ‏‎ ‎‏چشم و قلب و گوششان پاک بود، [متوجه بودند.] یک موردش این بود ‏‎ ‎‏که در دوره مریضی امام با‏‎ ‎‏مانیتوری که در اتاق گذاشته بودند رفت و ‏‎ ‎‏آمد آقا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏زیر نظر داشتند. یکی از روزها‏‎ ‎‏به اصطلاح می بینند آن دستگاه ‏‎ ‎‏قطع شد. پزشک مربوطه می آید و دستگاه را‏‎ ‎‏نگاه می کند و می بینند که ‏‎ ‎‏آقا‏‎ ‎‏نیستند. زنگ می زنند به حاج عیسی و موضوع را‏‎ ‎‏به او خبر می دهند. ‏‎ ‎‏از اینجا‏‎ ‎‏به بعد را‏‎ ‎‏حاج عیسی تعریف می کند و می گوید که ما‏‎ ‎‏رفتیم و ‏‎ ‎‏قدری گشتیم.‏

‏فکر می کنم از بتول خانم کمک می گیرند و ایشان هم می گردد و ‏‎ ‎‏می بینند امام نیست که دیگر قطع امید می کنند و نگران می شوند. حتی ‏‎ ‎‏زیر و بالای تخت و هر جای ممکن راهم می گردند اما‏‎ ‎‏آقا‏‎ ‎‏را‏‎ ‎‏نمی یابند. ‏‎ ‎‏وقتی از همه جا‏‎ ‎‏مایوس می شوند یک دفعه متوجه می شوند که آقا‏‎ ‎‏روی ‏‎ ‎‏تختشان خوابیده اند. این در صورتی بود که آنها‏‎ ‎‏لحظاتی قبل از آن تخت ‏‎ ‎
‎[[page 155]]‎‏رابه هم زده بودند و زیر و روی آن را‏‎ ‎‏به دقت دیده بودند. آقا‏‎ ‎‏به ‏‎ ‎‏اصطلاح بیدار می شوند و می فرمایند: بله، چه کار دارید؟ دکتر پورمقدس ‏‎ ‎‏برای خودم تعرف می کرد که هیچکسی نتوانست حرفی بزند و گفتند آقا‏‎ ‎‏هیچی فقط اجازه بدهید من دستتان را‏‎ ‎‏ببوسم. دکتر پورمقدس فقط این ‏‎ ‎‏اجازه را‏‎ ‎‏به خودش می دهد که جلو می آید و دست امام را‏‎ ‎‏می بوسد و ‏‎ ‎‏می رود.‏

‎[[page 156]]‎

انتهای پیام /*