فصل چهارم : خاطرات رضا فراهانی

عکس رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم در اتاق امام

کد : 95790 | تاریخ : 16/08/1395

‏در اولین سفری که حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله و سلم به ‏‎ ‎‏خارج از مکه داشتند و با آن راهب نصرانی در راه شام برخورد می کنند ‏‎ ‎‏عکسی از آن حضرت به اصطلاح روی پوست آهو یا چیز دیگر حک ‏‏شده ‏‎ ‎‏که می گویند اصل آن در موزه رم نگهداری می شود و نمونه ای از این ‏‎ ‎‏عکس در اتاق امام بود. در رفت و آمدهایم آن رامی دیدم ولی اینکه ‏‎ ‎‏متوجه بشوم آن عکس مربوط به حضرت رسول اکرم صلی الله علیه و آله ‏‎ ‎‏و سلم باشد نبودم فکر می کردم عکس یک هندی است. از کسی سوال ‏‎ ‎‏کردم که آن عکس چه کسی است؟ گفت که عکس مربوط به رسول ‏‎ ‎‏اکرم صلی الله علیه و آله و سلم است. روز دیگر رفتم و زیرنویس ‏‏عکس ‏‎ ‎‏را خوب توجه کردم دیدم نوشته: تمثال مبارک رسول اکرم ‏‏صلی الله علیه و ‏‎ ‎‏آله و سلم. این عکس در جایی نصب شده بود که همیشه روبه روی امام ‏‎ ‎‏قرار داشت و نگاه امام اغلب به این عکس بود. مدتی گذشت و من آرام ‏‎ ‎‏آرام شیفته این عکس شدم. روزی پیش خود گفتم چه خوب است از ‏‎ ‎‏روی آن عکس، عکس دیگری بگیرم. حدود 40 روز با کمک خانم ‏‎ ‎‏طباطبایی از امام خواستیم تا موفق شدیم اذن را از حضرت امام بگیریم. ‏‎ ‎‏روزی فاطی خانم آیفون زدند که آقا اجازه دادند اگر می خواهی عکس ‏‎ ‎
‎[[page 160]]‎‏بگیری زود دوربینت را بردار و بیاور. با خوشحالی دوربینم را برداشتم و ‏‎ ‎‏دویدم به طرف خانه آقا. در زدم. آقا فرمودند: بفرمایید. وارد شدم و گفتم ‏‎ ‎‏از اینکه اجازه فرمودید عکس بگیرم تشکر می کنم. آقا فرمودند: بگیرید. ‏‎ ‎‏دوربینم فلاش نداشت آماده شدم عکس بگیرم اما دیدم نور نداشت این ‏‎ ‎‏ور آن ور جابجا شدم دیدم نور کافی نیست. عرض کردم: آقا اینجابه ‏‎ ‎‏اندازه کافی نور وجود ندارد. آقا بلند شدند و لامپ را روشن کردند و ‏‎ ‎‏فرمودند: حالا عکس بگیرید. دوباره آماده عکس گرفتن شدم دیدم که نه، ‏‎ ‎‏اگر با این حالت عکس بگیرم کیفیت پایین می شود و عکس قرمز ‏‎ ‎‏می شود به ویژه اینکه لامپ نورش به شیشه قاب عکس می خورد و ‏‎ ‎‏نمی شود عکس گرفت. رو کردم به آقا و عرض کردم آقاجون نمی شود. ‏‎ ‎‏فرمودند که برایتان لامپ روشن کردم. عرض کردم آقاجون دوربینم ‏‎ ‎‏فلاش ندارد و لامپ اتاق جوابگو نیست. کیفیت عکس پایین در می آید. ‏‎ ‎‏اگر اجازه بدهید قاب عکس را جلوی نور بگذارم. آقا فرمودند اشکالی ‏‎ ‎‏ندارد. تا آقا این جمله را فرمودند من از خدا خواسته به سرعت روی ‏‎ ‎‏صندلی رفتم و عکس را پایین آوردم خواستم آن را جلوی پنجره اتاق ‏‎ ‎‏بگذارم که به اصطلاح نور بیشتری به آن بخورد اما پیش خودم گفتم که ‏‎ ‎‏اگر نور آنجا هم کافی نباشد آقا دیگر اجازه کار به من نخواهند داد چون ‏‎ ‎‏آقا یک بار اجازه می دهند. لذا بی مقدمه عکس را برداشتم و از اتاق بیرون ‏‎ ‎‏رفتم و آن را در هوای آزاد قرار دادم. آقا هم چیزی نفرمودند در واقع در ‏‎ ‎‏مقابل عمل انجام شده قرار گرفتند. عکس را مقابل گلدانی گذاشتم که ‏‎ ‎‏نور مستقیم افتاب هم به آن نمی تابید. اولین عکس را گرفتم. در حال ‏‎ ‎‏گرفتن دومین عکس بودم که دیدم حاج احمد آقا به طرف اتاق آقا‏‎ ‎
‎[[page 161]]‎‏می آیند. ایشان تا صحنه را دید گفت: رضا چرا عکس آقا را برداشتی؟ ‏‎ ‎‏این چه کاری است که کردی؟ گفتم: خود آقا اجازه دادند. حاج احمد ‏‎ ‎‏آقا باورش نمی شد که آقا اجازه چنین کاری را داده باشند. لذا فرمود که ‏‎ ‎‏صبر کن، صبرکن. سپس به اتاق آقا رفت که به اصطلاح مطمئن باشد که ‏‎ ‎‏خود آقا اجازه داده اند. وقتی مطمئن شد بیرون آمد و فرمود: خیلی خوب ‏‎ ‎‏عکس ات را بگیر. من قاب عکس را در موقعیت های مختلف قرار دادم و ‏‎ ‎‏از آن عکس گرفتم و گفتم که اگر یک وقتی یکی از آن عکس ها خراب ‏‎ ‎‏شد دیگری قابل استفاده باشد. چندین عکس گرفتم و قاب عکس را به ‏‎ ‎‏داخل اتاق آقا بردم و از آقا تشکر کردم و دستشان را بوسیدم و از اتاق ‏‎ ‎‏بیرون رفتم. دو ـ سه ساعت بعد فاطی خانم گفتند که وقتی شما عکس ‏‎ ‎‏را از اتاق بیرون بردی و عکس می گرفتی آقا از من گله داشتند و ‏‎ ‎‏فرمودند فاطی چطور شما حاضر شدی برای چند لحظه هم که شده ‏‎ ‎‏عکس را از مقابل من دور کنی؟ من خودم مستقیم از زبان مبارک ‏‏حضرت ‏‎ ‎‏امام نشنیدم ولی فاطی خانم تعریف می کرد، این را شنیده بودم که ‏‎ ‎‏حضرت امام گاهی اوقات این عکس رامی بوسیدند و حتی با آن درد و ‏‏دل ‏‎ ‎‏می کردند.‏

‏اینکه امام از قبل این عکس را داشتند یا کسی برایشان آورده بود، این ‏‎ ‎‏موضوع را آقای رحیمیان در نشریه ای که به چاپ می رساندند توضیح ‏‎ ‎‏دادند که این عکس را یک کسی آورده بود. آقای رحیمیان می گفتند که ‏‎ ‎‏من مدتی نمی خواستم عکس را پیش امام ببرم. نگران بودم تا بالاخره ‏‎ ‎‏روزی گفتم: کسی اینها را آورده و مال آقاست. عکس را زیر عبایم قایم ‏‎ ‎‏کردم از در که وارد شدم دیدم نگاه آقا به من به گونه دیگری است.‏

‎[[page 162]]‎

انتهای پیام /*