یک بار توفیق شد که به مشهد مشرف شدم. آن ایام گاهی وقت ها برای آقا سوغات می آوردم. در آن سفر برای حضرت امام یک جفت جوراب و یک زیر پیراهن آوردم. پس از بازگشت از سفر برای دستبوسی به خدمتشان رفتم و عرض کردم که آقا چیز قابل داری نیست اینها را به عنوان سوغات برای شما آورده ام. آقا فرمودند: رضا من چون واریس دارم از این جوراب ها نمی پوشم و جوراب های طبی می پوشم. دو تا زیر پیراهن هم دارم لذا جوراب و پیراهن را به شما می بخشم، مال خودت. عرض کردم: آقا جان اینها سوغاتی است که برای شما آورده ام و قبول نمی کنم و می خواهم شما از آن استفاده کنید. فرمودند: خوب اگر می خواهی مال من باشد آنها را همانجا بگذار. من هم همان کار را کردم.
مدتی گذشت، روزی فرمودند که رضا بیا اینها را بین پاسدارها تقسیم کن. پاکتی بود که درون آن بیست عدد پیژامه و زیر پیراهن قرار داشت و گفتند یک جفت مال خودت و بقیه راتقسیم کن. هدایا و چیزهایی که برای امام می آوردند ایشان در داخل اتاقشان ـ در کمد دیواری ـ می گذاشتند. چیزهای مربوط به سهمین را در یک طرف و چیزهایی که نذر حضرت امام بود و به خود آقا می بخشیدند را از ساعت گرفته تا عطر و ادکلن و طلاجات و لباس در طرف دیگر می چیدند. افراد که سهم امام را می دادند مثلا ده میلیون، بیست میلیون، دو میلیون، مابقی پولی بود که طرف می گفت آقا من این پول را نذر شما کرده ام و می خواهم به شما ببخشم. امام اینها را جداگانه می چیدند. احمد آقا به من می گفتند: رضا گونی یا کیسه بیاور. من هم می رفتم و از دفتر می آوردم. آقا
[[page 165]]می فرمودند: احمد ـ این عبارت احمد گفتنشان خیلی زیبا بود ـ می فرمودند: بابا اینها را جداگانه بچینید، اینها نباید با هم مخلوط شود. آقا سپس به قدم زدن می پرداختند و من و حاج احمد آقا آنها را می چیدیم. یک روز من دیدم که آقا همین طور که قدم می زندمی گفت: احمد،احمد. اما احمد آقا متوجه نبود. من جلوتر رفتم و دیدم که آقا از جلوی پنجره می گویند: احمد، احمد. گفتم: بله آقاجان. فرمودند: مگر احمد نیست؟ گفتم: چرا آقاجان. فرمودند: به احمد بگویید نگاه کند. به احمد آقا گفتم آقا با شما کار دارند. آقا فرمودند: احمد، بابا یک وقت اینها با هم قاطی نشوند. امام خیلی تاکید داشتند نسبت به جداکردن سهم امام از هدایایی که به ایشان می دادند. ایشان آن هدایا را در گونی جمع می کردند و در حوادثی چون سیل و زلزله آنها را به مردم می دادند.
[[page 166]]