از اوایل سال 1359 مشغول تحصیل بودم. همان ایام تصمیم گرفتم به سپاه بروم. کارهای مقدماتی را انجام دادم و پس از شروع جنگ بود که نامهای آمد که در آن به گذراندن دورۀ آموزش دعوت شده بودم. دورۀ فشردۀ آموزشی را از اول مهر 1359 در پادگان 19 دی گذراندم. پس از پایان دوره در قم در مراکزی از جمله بیت حضرت آیتالله پسندیده به عنوان نگهبان و محافظبیت مشغول کار شدم و دو ـ سه ماهی آنجا بودم. یادم هست که در طول این مدت چند بار حاج احمد آقا را دیدم که به خدمت آقای پسندیده آمده بود. دو ـ سه ماه بعد تصمیم گرفتم به جبهه بروم که به دلیل جثۀ ضعیف، مسوولین مربوطه ممانعت کردند و نگذاشتند. همان ایام پیشنهاد شد که شما به جماران برو و هر وقت هم خواستی به جبهه اعزام شوید. قبول کردم به جماران به خدمت امام بیایم. یک هفته از حضورم در جماران نگذشته بود که به من خبر دادند که اعزام داریم. من هم اعلام آمادگی کردم که به جبهه بروم. چون در طول یک هفتهای که در جماران بودم حس کردم خیلی به وجود من احتیاج نیست. حضرت امام دیدارهای عمومی داشتند مردم میآمدند و با ایشان ملاقات میکردند. لذا از جماران تسویه کردم و به جبهه رفتم. در جبهه در عملیاتهای مختلفی از جمله بیتالمقدس و والفجر 2 (کوههای حاج عمران حوالی پیرانشهر) و غیره شرکت کردم و پس از چند ماه حضور در جبهه به قم برگشتم.
در 1362 در قم بودم که مجددا به من گفتند به جماران بیایم. قبول کردم و به جماران آمدم. آن ایام جماران تشکیلاتی تر شده بود.قسمتهای
[[page 187]]مجزایی شکل گرفته بود از جمله اینکه محافظین حضرت امام حلقه اول حفاظت را تشکیل داده بودند و عدهای از برادران قمی و تبریزی و اصفهانی و مشهدی آنجا بودند و چون حاج احمد آقا گفته بودند که نیروها باید یکدست شوند ما را بردند و جایگزین عدهای دیگر کردند.
[[page 188]]