فصل پنجم : خاطرات حسین سلیمانی

خرید قاب عینک

کد : 95811 | تاریخ : 16/08/1395

‏یک بار ایشان به دفتر زنگ زدند و من خدمتشان رفتم. حضرت امام یک ‏‎ ‎‏جلد عینک داشتند که یک سمت آن پاره شده بود و ممکن بود عینک از ‏‎ ‎‏آن بیرون بیفتد. من هنوز هم آن را‏‎ ‎‏دارم و برای یادگاری نگه داشته ام. ‏‎ ‎‏حضرت امام ان جلد رابه من دادند و فرمودند این جلد عینک را‏‎ ‎‏می برید بیرون و می دهید کنارش را‏‎ ‎‏بدوزند. عرض کردم اگر کنارش ‏‎ ‎‏دوخته شود ممکن است جلد جمع تر شود و عینک درون آن جای ‏‎ ‎‏نگیرد. گفتند اشکال ندارد، اگر این طور شد یک جلد عینک خیلی ارزان ‏‎ ‎‏بخر، قیمتش بالا‏‎ ‎‏نباشد.‏

‏به میدان تجریش رفتم و آن را‏‎ ‎‏به یک دوزندگی دادم و گفتم این را‏‎ ‎‏می خواهم بدوزید. آنها‏‎ ‎‏گفتند اگر این کار را‏‎ ‎‏بکنیم دیگر عینک داخل آن ‏‎ ‎‏نمی رود لذا‏‎ ‎‏رفتم و یک جلد عینک که شاید قیمتش سی تومان و در ‏‎ ‎‏پایین ترین قیمت بود خریدم و خدمت امام دادم.‏

‎[[page 190]]‎

انتهای پیام /*