مجله خردسال 52 صفحه 20

کد : 95911 | تاریخ : 03/07/1382

قصه­های جنگل . 3) مدتی گذشت. حالا فیل کوچولو هیچ دوستی نداشت که با او بازی کند. 4) پیش کرگدن رفت تا با او بازی کند. اما کرگدن حوصله­ی بازی با او را نداشت. 1) یک روز، وقتی فیل کوچولو، با دوستش کنار رودخانه بازی می­کرد. توی آب افتاد و حسابی خیس شد. 2) فیل کوچولو خیلی ناراحت شد. او دوستش را کنار رودخانه تنها گذاشت و از آن جا رفت.

[[page 20]]

انتهای پیام /*