مجله خردسال 52 صفحه 22

کد : 95913 | تاریخ : 03/07/1382

قاصدک مرجان کشاورزی آزاد سیب روی درخت بود. گل توی چمن بود. قاصدک نزدیک گل رفت. گل توی گوش قاصدک چیزی گفت. قاصدک خندید. سوار باد شد و رفت بالای درخت. کنار سیب نشست و به سیب گفت: «چه قدر خوشبویی!» سیب از خجالت سرخ شد. در گوش قاصدک چیزی گفت. قاصدک سوار باد شد. روی چمن آمد. کنار گل نشست و گفت: «چه قدر زیبایی!» گل به سیب نگاه کرد و خندید. سیب خنده­ی گل را دید و خندید. قاصدک سوار باد شد و از آن­جا رفت.

[[page 22]]

انتهای پیام /*