مجله خردسال 56 صفحه 19

کد : 96022 | تاریخ : 01/08/1382

خیلی تند می­دوید. او به خط پایان مسابقه رسید. هم ها را به آسیاب برد. او آن­قدر خسته بود که مسابقه را فراموش کرد. هم مسافرانش را به مقصد رساند و برگشت. نزدیک غروب و ، را دیدند که از دور می­آید، وقتی نزدیک آن­ها رسید به او گفتند: «تو برنده شدی دوست عزیز!» گفت: «من نمی­توانم خیلی تند بروم.» گفت: «اسب خیلی تند می­دود او همیشه اول می­شود.» سرش را تکان داد و گفت: «همیشه اول شدن برنده شدن نیست. اول شد چون مسافران زیادی را به مقصد رساند حتی اگر آهسته رفت. هم اول شد چون ها را به آسیاب برد.» گفت:« عزیز! تو هم اول شدی چـون خـیلی قوی هسـتی و می­توانی به سرعت بـدوی!» خـندید و گفت: «پس مسابقه­ی ما سه تا برنده داشت!»

[[page 19]]

انتهای پیام /*