پنگوئن نهنگ
بازی روی یخها
بچه خرس
خرس قطبی
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
بالای بالای کرهی زمین، هوا مثل همیشه سرد بود. زمین پر از برف بود. دریـا پر از یخ. توی این سرزمین سرد و پر از برف و با هم دوست بودند. آنها هر روز ساعتها با هم بـازی میکردند. یک روز وقتی که میخواست برای بازی با برود، به او گفـت: «مـراقب یخهـای دریاچه باش.» گفت: «یخهای دریاچه که ترس ندارد!» گفت: «اگر یخها بشکنند ممکن است توی آب بیفتی و از سرما یخ بزنی.»
خندید و گفت: «مراقب هستم!»
[[page 17]]
انتهای پیام /*