5) زاغی او را دید و گفت: «اگر میخواهی پیش دوستانت بروی، من میدانم آنها کجا هستند!»
6) عقاب برای پیدا کردن دوستانش پرواز کرد و به جایی رفت که زاغی گفته بود.
7) همه از دیدن او خوشحال شدند.
8) حالا او برای خودش یک لانهی زیبا، در یک جای گرم ساخته است.
[[page 21]]
انتهای پیام /*