مجله خردسال 65 صفحه 19

کد : 96246 | تاریخ : 04/10/1382

گفت: «راه دوری را با باد آمده­ای. حالا باید ببینم تو را چه­طوری برگردانیم.» گفت: « می­تواند او را با خودش ببرد.» بـا خوشحالی گفت: «آفرین! دوست من هم تند می­رود و هم خیلی قوی است. من می­روم تا را پیدا کنم.» پرواز کرد و رفت. و منتظر شدند و منتظر شدند تا این که بالاخره برگشت. هم با او بود. وقتی ، را دید گفت: «زود پشت من سوار شو تا تو را به برسانم.» ، پشت سوار شد و از و خداحافظی کرد. او را برد و به زیبایش رساند. تمام شب را بیدار ماند و برای از دوستان خوب و مهربانش تعریف کرد. از و و ی مهربان.

[[page 19]]

انتهای پیام /*