مجله خردسال 72 صفحه 17

کد : 96412 | تاریخ : 23/11/1382

چوب اره نردبان درکارگاه­نجاری میخ چکش یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچکس نبود. آقای نجار یک کارگاه داشت. یک روز او تصمیم گرفت یک درست کند. با خوشحالی گفت: «برای درست کردن یک من حتما باید باشم!» گفت: «این من هستم که از همه مهمترم. اگر نباشد، هیچکس نمیتواند را کند.» خندید و گفت: « و بدون چه طوری قرار است بشوند؟» گفت: «اصلاً بدون چه طوری قرار است تبدیل به نردههای بشود؟» گفت: «اگر همهی شما باشید ولی من نباشم درست نمیشود.»

[[page 17]]

انتهای پیام /*