مجله خردسال 76 صفحه 23

کد : 96530 | تاریخ : 21/12/1382

لیف ابر شادی زمانسرایی ستاره کوچولو از آسمان به زمین نگاه کرد. ماشینها با چراغهای روشن بوق میزدند، دود میکردند و میرفتند. ستاره برای بچهها دست تکان داد، اما هیچ­کس او را ندید. ستاره چشمهایش پر از اشک شد، میخواست گریه کند که ماه به او گفت: «چون تو سیاه و کثیف شدهای هیچکس تو را نمیبیند.» ماه با لیف ابر صورت ستاره را شست. ستاره یواشکی به زمین نگاه کرد. بچهها برایش دست تکان میدادند و میخندیدند.

[[page 23]]

انتهای پیام /*