مجله خردسال 80 صفحه 5

کد : 96624 | تاریخ : 03/02/1383

دخترک گفت: «منم. مادرم ماهی شده. میخواهم تور ماه و خورشید ببافم و مادرم را پیدا کنم.» خورشید یک تار طلایی به دختر داد. دختر تار طلایی را گرفت و دوباره راه افتاد. از روز گذشت به شب رسید از پلهی شب بالا رفت. رفت و رفت تا به خانهی ماه رسید. در زد: «تق­تق ... تق­تق­تق» ماه گفت: «کیه؟ کیه داره در میزنه؟» دختر گفت: «منم. مادرم ماهی شده، میخواهم تور ماه و خورشید ببافم و مادرم را پیدا کنم.» ماه یک تار نقرهای به دختر داد. دختر تار نقرهای را گرفت و رفت لب رودخانه. با یک تار نقرهای و یک تار طلایی شروع کرد به بافتن.

[[page 5]]

انتهای پیام /*