
خانهی پنجرهها
محمدحسن حسینی
خانهی پنجرههاست خانهات ماهی جان روشن است اما حیف تو اسیری در آن
***
هیچ دیواری و دری نیست در خانهی تو
همه جایش شیشه است راست، چپ، پشت، جلو
***
روز و شب میچرخی توی این خانهی تنگ جای تو اینجا نیست ماهی زبر و زرنگ ***
این همه پنجره را کاش میشد وا کرد خانهی تنگت را
قد یک دریا کرد.
[[page 10]]
انتهای پیام /*