مجله خردسال 82 صفحه 6

کد : 96681 | تاریخ : 17/02/1383

نزدیک غروب، فرشته کوچولو به آسمان نگاه کردو گفت: «دیر شده! باید برگردم.» او از دوستانش خداحافظی کرد و رفت به آسمان. وقتی فرشته کوچولو به آسمان رسید، باران کم کم بارید و آن­جا مثل بهشت زیبا و خوشبو شد. شب، فرشته کوچولو خیلی زود خوابید. چون باید صبح زود از خواب بیدار می­شد. به یک جای جدید می­رفت. دوستان جدیدی پیدا می کردو فصل قشنگ بهار را به آن جا می­برد، تا یک گوشه­ی دیگر از زمین مثل بهشت زیباو خوشبو شود.

[[page 6]]

انتهای پیام /*