مجله خردسال 83 صفحه 8

کد : 96711 | تاریخ : 17/02/1383

فرشتهها درخت سیب باغچه­ی پدربزرگ، پر از شکوفه شده بود. به دایی­عباس گفتم: «مرا بغل بگیر تا چند تا شکوفه بچینم.» دایی عباس گفت: «شکوفه را نمی­چینند. شکوفهها مثل بچهها هستند. باید با آنها مهربان بود.» گفتم: «مثل بچهها؟» دایی­عباس گفت: «هر شکوفه­ی این درخت یک روز سیبی سرخ و خوشبو می­شود. امام همیشه می­گفتند که بچهها مثل شکوفههای کوچکی هستند که باید با آنها مهربان بود و از آنها مراقبت کرد.» دایی­عباس مرا بغل گرفت و گفت: «حالا خوب و با دقت به شکوفههای سیب نگاه کن. ببین چه­قدر زیبا و کوچک هستند!» من خندیدم و گفتم: «مثل بچهها!» دایی­عباس گفت: «مثل تو و همه­ی بچهها.»

[[page 8]]

انتهای پیام /*