مجله خردسال 86 صفحه 14

کد : 96801 | تاریخ : 14/03/1383

مگه بهت نگفتم چون مشقاتو نوشتی حقنداری بیای دختربدَ ! اوم تنهایی !؟ اجازه نداری از شیرینیها ی خاله ات بخوری هی هی هی اِ اِ اِ. .. جادوگر همربون گرلوم ز گفت بیام! بَه بَ! دستپخت خاله جون حرفت نداره... آم م م! مریم، ملینا... می هنوز حاضرم کارای شما راو بکنم ها... بیام؟ نه لازم نیست! و بالاخره ساعت 12 شب می شود: البته چون بچهها باید 9 شب بخوابند ما فرض می کنیم ساعت 12 شده!

[[page 14]]

انتهای پیام /*