مجله خردسال 86 صفحه 19

کد : 96806 | تاریخ : 14/03/1383

آرام چشمهایش را باز کرد و را دید که بالای پرواز می کند. به گفت: «از این جا برو.» اما نرفت. روی شاخه­ای نشست و گفت: «ببین! این خیلی بزرگ است. برای هرسه­تای ما جای دارد.» به گفت: «درست می­گویی! من خیلی بزرگ هستم. هرسه تای شما می­توانید پیش من بمانید.» هم روی شاخه­ی برای خودش لانه­ای ساخت. حالا ، و با هم همسایه هستند و در کنار بزرگ بزرگ بزرگ، خوب و خوش زندگی می­کنند. خوشحال است چون دیگر تنها نیست.

[[page 19]]

انتهای پیام /*