مجله خردسال 87 صفحه 3

کد : 96818 | تاریخ : 21/03/1383

بامن­بیا ... دوست من سلام. من سماور هستم. روی سرم قوری دارم. قل قل می­کنم و برایت چای­خوش­رنگ و خوش­مزه درست می­کنم. من یک بچه­ی کوچولو را می­شناختم که موقع نوشیدن چای، یک عالمه قند توی دهانش می­گذاشت، چون فکر می­کرد چای خیلی تلخ است. چیزی نمانده بود که قند، دندانهای کوچولو و سفید او را خراب کند. مادرش به او یاد داد که چای­را کمی شیرین کندو بعد آن را بنوشد. حالا من بچه­ای را می­شناسم که اصلا قند نمی­جود! دندانهایش هم سالم و سفید است. یک لبخند بزن تا دندانهای تو را ببینم! حالا با من بیا...

[[page 3]]

انتهای پیام /*