مجله خردسال 87 صفحه 13

کد : 96828 | تاریخ : 21/03/1383

سیندر مونا!(3) نوشته وتصیر از مانیستان دفعه قبل دیدیم که سیندرمونا با کالسکه و اسبی که جادوگر مهربان برایش فراهم کرده بود به خانۀ خاله اش رفت اما سرساعت 12 شب که جادو، بی اثر می شدخانۀ خاله را ترک کرد، فردای آن شب: ... گفته باید این ظرف روپاک کنم! اَ من چقدر بدبختم! مامانم تنبیهم کرده. .. ای وای ازدست تو! اون ظرف، پر خیارو موز و گیلاس بود! نگفتم از میوههای توش، پاکش کنی... دو کیلو میوه رو خوردی؟ ! یالا بیا برو جارو بزن هی هی د، خودتون گفتین پاکش کنم دوکیلو میوه رو خوردی؟ ! یالا بیا برو جارو بزن چشم! هی هی هی هی

[[page 13]]

انتهای پیام /*