مجله خردسال 90 صفحه 6

کد : 96877 | تاریخ : 11/04/1383

وای، وای، وای گریه­ام گرفت: های های های شیره گرگی را، گرگی سگه را، سگه گربه را، گربه جوجه را، جوجه­ی مرا، کجایی خدا؟ شیر که داشت می­رفت با سرعت باد چاهی را ندید توی آن افتاد نه چیزی را برد نه چیزی را خورد توی آن گودال شیر افتاد و مرد چاله شیره را، شیره گرگه را، گرگه سگه را، سگه گربه را، گربه جوجه را، جوجه­ی مرا، دیدمت خدا. حالا می­خندم هاهاهاهاها خیلی خوشحالم از کار خدا از این دست بده با آن دست بگیر دست بالای دست تاپ تاپ خمیر

[[page 6]]

انتهای پیام /*