مجله خردسال 92 صفحه 3

کد : 96930 | تاریخ : 25/04/1383

بامن­بیا ... دوست من سلام. من تلویزیون هستم، دوست خوب تو. وقتی مرا تماشا می­کنی، من هم تو را تماشا می­کنم. دلم می­خواهد همیشه شاد بـاشی و بخندی. بعضی وقت­ها، تو را می­بینم که خیلی نزدیک به من نشستـه­ای. آن وقت، من نگران چشم­های قشنگ تو می­شوم. می­دانی چرا؟ چون نور من چشم­های تو را اذیت می­کند. پس مرا خوش­حال کن و موقع تماشای من، جایی بنشین که بزرگتر­ها می­گویند. اما امروز من و تو کنار هم هستیم. نزدیک نزدیک. می­خواهیم مجله را ورق بزنیم و هر دو آن را تماشا کنیم. نور مجله­ی دوست چشم را اذیت نمی­کند. با من بیا ...

[[page 3]]

انتهای پیام /*