مجله خردسال 96 صفحه 22

کد : 97061 | تاریخ : 22/05/1383

دایناسور دایناسور بزرگ سبز، به من نگاه می­کرد. گفتم:«مرا نخوری! من خیلی تلخ هستم!» دایناسور گفت:«من عاشق بچه آدمهای تلخ هستم!» کتاب را بستم و یواشکی از لای آن نگاه کردم. او داشت علفهای سبز صفحه­ی روبرو را می­خورد. دایناسور به من نگاه کرد و گفت:«من عاشق علفهای شیرین قصهها هستم!»

[[page 22]]

انتهای پیام /*