5- قوی بزرگ، جوجه ها را یک جا جمع کرد و خودش کنار آن ها ماند.
6- وقتی پرنده های سیاه روی آب آمدند، قوی بزرگ گفت:« این جا دریاچه ی قوهاست، چرا آمدید؟»
7-پرنده ی سیاه گفت:« چون ما هم قو هستیم، قوهای سیاه!»
8- پرنده ی سیاه درست می گفت، آن ها هم قو بودند. فقط رنگشان سیاه بود، قوی بزرگ از این که بی خودی همه را ترسانده بود خیلی خجالت کشید.
[[page 21]]
انتهای پیام /*