مجله خردسال 98 صفحه 4

کد : 97099 | تاریخ : 05/06/1383

کوچولو و کبوتر مرجان کشاورزی آزاد کوچولو می­خواست نقاشی کند. یک کاغذ سفید، یک مداد و جعبه­ی آب رنگش را آورد. کوچولو آسمان را آبی کرد. پایین­تر، کوههای بلند و قهوه­ای رنگ را کشید. پایین کوهها، یک رودخانه­ی زیبا کشید. دوطرف رودخانه هم چمنهای سبز و تازه را نقاشی کرد، و بعد لابه­لای چمنها را پر از گلهای سرخ و زیبا کرد. یک خورشید زرد قشنگ هم در آسمان کشید. کوچولو به نقاشی نگاه کرد و گفت:«آسمان نقاشی من، یک پرنده کم دارد.» بعد یک کبوتر سفید کشید. اما همین که پر و بال کبوتر را سفید کرد، کبوتر گفت:«چرا سفید؟ این همه رنگهای قشنگ داری. گلها را قرمز کردی. چمن را سبز کردی. خورشید را زرد کردی. رود و آسمان را آبی کردی. مرا سفید می­کنی؟» کوچولو گفت:«تو کبوتری! کبوتر باید سفید باشد.» اما کبوتر پر زد و رفت به طرف خورشید. کوچولو گفت:«نه! این کار را نکن. رنگ خورشید هنوز خشک نشده !» اما دیگر دیر شده بود. کبوتر با پرو بال زرد به کوچولو نگاه می­کرد. کبوتر گفت:«ناراحت نباش، الان توی آب رودخانه پرو بالم را می­شویم و سفید می­شوم.» کوچولو گفت :«نه! این کار را نکن. رنگ رودخانه هنوز خشک نشده است.» اما کبوتر خودش را «شلپ» انداخت توی رودخانه. وقتی از آب آبی رنگ بیرون آمد یک کبوتر سبز شده بود.

[[page 4]]

انتهای پیام /*