مجله خردسال 99 صفحه 6

کد : 97129 | تاریخ : 12/06/1383

وقتی که جوجه­ها بتوانند پرواز کنند، از این جا می­روند. منتظر باش تا زمستان بیاید و پرنده­ها به جاهای گرم سفر کنند. آن وقت بیا و با من قایق بساز.» خرسی کمی فکر و گفت: «قبول!» بعد تبر را برداشت و رفت. روزها گذشت. یک روز وقتی که خرسی توی غار دراز کشیده بود پرنده­ها را دید که به طرف سرزمین­های گرم پرواز می­کنند. می­خواست تبر را بردارد و به سراغ درخت برود، اما او خیلی خسته و خواب آلود بود. زمستان، وقت خواب زمستانی خرسی بود. چشم­هایش را بست و به خواب رفت. مثل درخت که به خواب رفته بود.

[[page 6]]

انتهای پیام /*