قصهی حیوانات
1)اردک، مشغول بازی و شنا بود. او با بالهایش آب
را همهجا میپاشید و میخندید.
2)که ناگهان خانم غاز عصبانی فریاد زد:
«مراقب باش! لانهام را خیس کردی.»
3)اردک با خودش فکر کرد، این دیگر
چهجور غازی است کهازآب بدش میآید!
غازها که آب را خیلیدوست دارند.
[[page 20]]
انتهای پیام /*