مجله خردسال 106 صفحه 13

کد : 97276 | تاریخ : 30/07/1383

پیشیِ دروغگو نوشته و نقاشی: مانا نیستانی باز این شروع کرد گربههای محل گفتتند که من از هاپوها داراج می ترسم؟من؟ از اونهاپوی خِنگ؟! همین صبح بود که یک شوخی بَد با من کرد من هم.... ... اول گلویش رو گرفتم و فشار دادم... بعد انقدر توی سوراخ دماغش فوت کردم که کلّه اش مثل توپ باد شد! بعد سوراخ دماغ و دهنش رو باچسب بستم و تنش رو پیچوندم که بادش در نره مثلِ باد کنک!

[[page 13]]

انتهای پیام /*