
تمساحها
لنگه کفش
طوطیها جوجه اردکها
لنگه کفش
یکی بود، یکی نبود. غیر از خدا هیچ کس نبود.
یک روز موقع شنا زیر آب یک پیدا کردند.
با خوشحالی آن را برداشتند تا کمی بازی کنند.
، را دیدند.
به طرف رفتند و را از آنها گرفتند.
از ترس پشت سنگهای زیر آب پنهان شدند.
کنار آب بازی میکردند.
[[page 17]]
انتهای پیام /*